دکتر عبدالجواد فلاطوری مقاله ای را که به زبان آلمانی برای کنگره شیخ طوسی ارائه کردند، به صورت خلاصه به زبان فارسی در کنگره ایراد فرمودند. متن فارسی این گفتار در یادنامه شیخ طوسی منتشر شده است و در فصل و وصل نیز به خوانندگان کاتبان تقدیم می شود. فلاطوری در این گفتار، به کمبود تحقیقات در زمینه شناخت عقاید و علوم شیعی اشاره میکند و اهمیت آن را که می تواند به ارائه یک روش اجتهادی در همه مسائل علمی منجر شود، عنوان میکند. البته باید توجه داشت که گزارشی که از درصد کتابها و مقالات مربوط به تشیع در میان همه تحقیقات و پژوهشهای غربیان در زمینه های اسلامی در این گفتار ارائه شده است مربوط به سالها پیش از این است و اکنون بی شک این نسبت با این که همچنان کم است، اما بسیار افزایش یافته است.
چنانچه قرار باشد که بتوانیم به موازات شیوه علمی متداول در سنت موجود روحانیت رسم و تعریفی برای تحقیق علمی بیابیم، اگر از معنی اصطلاحی خاص کلمه اجتهاد با اختلاف تعابیری که از صدر اسلام تا کنون از آن دیده می شود و در کتب اصول فقه آمده صرف نظر کنیم و هدف اجتهاد را از لحاظ روش و شیوه علمی یعنی روش و شیوه علمی که حتی در کتب ادبی هم دیده می شود در نظر بیاوریم می توانیم بطور خلاصه بگوئیم: «اجتهاد از این نظر که شیوه علمی است، تأکید می کنم، از این نظر که شیوه علمی است عبارتست از: رد و ارجاع علمی مسائل به ادله و اصول اولی آنها» و به عبارت دیگر استنباط مسائل از ادله و اصول اولیه آنها مسائل هر چه باشد.اصول و ادله اولیه آنها هم هر چه باشد. که تمام اینها در هر حال در تحت شرایط و بر اساس مقدمات و مبانی خاصی باید انجام بگیرد تا علمیَّت آن، از این نظر محفوظ بماند. در مقابل و بموازات این شیوه علمی و اجتهادی که بر روش منطق ارسطوئی استوار است می توان تحقیق علمی را اینطور توضیح کرد که آن عبارتست از ارجاع افکار عقاید، حوادث و بطور کلی تمام مسائل و امور نظری و عملی، فردی و جمعی بعلل وقوعی و وجودی آنها و ایجاد نظامی علمی بین آنها متکی بر اصول و قوانین خاص بطوریکه محقق بر خلاف مبلغ با رد و اثبات یا حق و بطلان امور نامبرده کاری نداشته در جستجوی چرائی آنها است، اما این جستجو و پیدا نمودن علل وقوعی و وجودی و ارجاعی علمی این امور به آن علل فقط می تواند و باید در تحت شرایط قوانین و اصول خاصی صورت گیرد. بعد از دکارت فیلسوف فرانسوی، برای تحقیق علوم طبیعی شیوه ئی مبتنی بر اصول و قوانین تجربی خاصی بوجود آمده، با هگل فیلسوف آلمانی امکان استفاده آنها در علوم معنوی روشن گشت در قرن ۱۹ با بکار بردن آنها در علوم معنوی، سعی شد که تقریبا نظر تیقنی را که در علوم طبیعی بر اساس تجربه و شیوه های تجربی امکان پذیر شده در علوم معنوی هم تحقق بدهند.
شیوه تجربی در علوم معنوی: در حد خود یک نوع شیوه تجربی علمی خاصی در علوم معنوی بوجود آمد، البته با حفظ اینکه معنی و نوع و شرایط تجربه باختلاف علوم مختلف می باشد، این شیوه تا آن حد که مربوط به پژوهش مسائل ازمنه متقدم بوده به نام شیوه تاریخی معروف گشته ولی بشرط اینکه کلمه تاریخ در اینجا بمعنای وقایع نگاری و یا عینی فن خاص تاریخ، تصور نگردد بلکه بمعنی شیوه تحقیقی مذکور مبنی بر اصول و ملاکات و مبانی خاص فهمیده شود، اکنون این سئوال مطرح است که بطور عام تحقیقات درباره اسلام و بخصوص تحقیقات عقاید و علوم شیعی تا چه اندازه از این شیوه بهره مند بوده است، کتبی که از اواخر قرن ۱۹ ببعد درباره اسلام در کشورهای غربی انتشار یافته نشانه اعمال این شیوه در اسلام شناسی است ولی با توجه باین نکته که این تحقیقات شرق شناسان باتمام اهمیتی که دارد بیشتر متوجه علل ظاهری از قبیل علل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی قضایا و این قبیل علل بوده و از علل و عوامل باطنی نظیر علل اعتقادی و فکری به معنای وسیع آن یعنی عواملی که در فعل و انفعالات روحی و معنوی و تحرک و جنبش روح عقاید و علوم بطور قاطع مؤثر بوده کمتر سخن بمیان می آید در مورد تحقیقات قلیلی که درباره عقاید شیعی صورت گرفته این نقیصه از این رو بمراتب بزرگتر و سهمگین تر می شود که علاوه بر جهات مذکور پایه تحقیقات آنان اغلب بر اساس منابع اهل تسنن بوده و یا لااقل در تحت تأثیر طرز دید آنان شیوه و منابع آنرا نگریسته اند. البته حرفی که جناب آقای کمره ای فرمودند بنده هم تصدیق می کنم، اگر اینجا هم تسنن می گویم این یک واقعیت تاریخی است آنچه که ما دلمان می خواهد واقعا هم مهم بوده است وحدت اسلامی شیعه و سنی است و دنبال آن می گردیم ولی در این نمی شود تردید داشت که در طول تاریخ یک همچنین تفرقه ئی بوجود آمده.
حالا ... اگر محض امتحان، تمام کتب و مقالاتی را که در ۲۵ سال اخیر بزبانهای مختلف غربی درباره اسلام و ممالک اسلامی منتشر شده از نظر بگذرانیم و شماره کنیم این جانب این کار را بر اساس مجله معروف Abstratn Islamica که تمام کتب نشر شده درباره اسلام را حاوی است از ۱۹۴۳ یعنی از ۲۷ سال پیش ببعد انجام داده حالا اگر اینها را ما شماره کنیم به سادگی به این نکته بر می خوریم که از بین هر صد نوشته ئی که درباره اسلام دیده می شود فقط ۲ عدد بغیر اهل سنت و جماعت مربوط است و از این مقدار اندک نیز تازه از بین هر هفت نوشته یک کتاب یا یک مقاله بشیعه اثنی عشری اختصاص یافته، یعنی تقریبا از هر سیصد و پنجاه کتاب و مقاله یک عدد به شیعه ۱۲ امامی ارتباط دارد بسیار کمتر از نوشته هائی که درباره شیعیان زیدی و اسماعیلی مشاهده می شود علت این قلت هر چه باشد نتیجه آن قضاوتهای ذیل درباره شیعه می باشد. که الان مختصرا خدمت شما عرض می شود:
شیعه فرقه ئی سیاسی بیش نیست، شیعه پیرو معتزله است، شیعه فکر توارث سلطتنتی قدیم ایران را درباره فرزندان پیغمبر اجرا نموده و بجای توارث قدرت سلطنت نیروی معنوی امامت را قائل گشته، شیعه معتقد به تحریف قرآن است، شیعه امامان خود را همردیف و برابر پیغمبر می داند، شیعه در تحت تأثیر فکر مسیحیت قائل به قربانی شدن فرد مقدس (منظور امام سوم علیه السلام) برای تجات دادن امت از گناهان خود می باشد و بالاخره شیعه یک نوع فرقه صوفی منش تخیلاتی است، این قضاوت ها هنوز هم رایج است و حتی در دائرة المعارف اسلامی نظائری از آن مشاهده می شود. برای محقق صادق و بی غرض امکان انکار وجود علل و عواملی که به قضاوت های فوق منجر گشته نیست، و بلکه به عکس درست بهمین دلیل و برای اینکه بتواند نشان دهد که این نوع عقاید ویژه طبقه و قشر خاصی از شیعیان بوده و در فوق آن طبقاتی عالی تر با افکار علمی دقیق وجود دارد لزوم تحقیق صحیحی را مبتنی بر اساس و اصول آزمایش شده و همه جانبه ئی احساس می کنیم، باین دو دلیل یعنی یکی لزوم تمیز اصول اولی دین و، دیگر تشخیص و تیقن قشرهای مختلف فکری و اعتقادی، نیز دلایل دیگری که ضمنا اهمیت چنین پژوهشی را نشان می دهند اضافه می گردد:
۱ـ در بین منابع شیعه اثنی عشری بخصوص جوامع اخبار متأخر، مبالغ زیادی از آراء و عقاید فرق دیگر شیعه که از میان رفته اند وجود دارد، تحقیق علمی به ما امکان تحلیل این افکار و آراء و عقاید و تعقیب هر دسته ئی از آنها را چون خط قرمزی تا وصول به سر منشاء شان نشان می دهد، بدین وسیله اولا، ماهیت آن مکاتب از بین رفته مشخص می گردد و ثانیا اختلاف امتیاز آنان با شیعه اثنی عشری روشن تر گشته بطور غیر مستقیم به شناخت اصول بسیط و بی پیرایه ایشان کمک می کند.
۲ـ بر خلاف اهل تسنن شیعیان اثنی عشری بخصوص از قرن چهارم به بعد سنت فلسفی را حفظ نموده بمفتضای اوضاع و افکار علمی و ایمانی و شرقی و اسلامی در پیشبرد فلسفه یونانی کوشیده بر آن نیز اموری افزودند بدون اینکه همچون فرقه اسماعیلیه آنرا از واقعیت فلسفی خود منحرف ساخته و بصورت های تخیلی در آورند. بموازات پیشرفت و سیر فسلفی، در علوم معنوی آنان نیز هم از نظر اصطلاحات و هم شیوه تفکر علمی پیشرفت های مشاهده می شود که می توان قدم به قدم آنرا تعقیب نموده و نشان داد بطوریکه قضاوت های دانشمندان مثل کریمرگلدیسا وزنتال. درباره جمود و عدم تحرک علوم اسلامی در مورد بیشتر علوم شیعی صادق نیست، از اینرو تحقیق علمی درباره این علوم به خوبی حرکت و سیر فلسفی یونانی و تأثیر آنرا بر علوم و تأثر آنرا از آنها نشان می دهد. تکامل و تأثیر و تأثری که بکلی خصلت و صبغه دیگری غیر از آنکه در مغرب زمین نسبت به فلسفه یونان بوقوع پیوسته دارا می باشد.
۳ـ تحقیق درباره پیدایش و سیر علوم شیعی نه تنها طبقات، مدارج و قشرهای مختلف علمی و فکری و اعتقادی این فرقه را روشن می سازد بلکه امکان مقایساتی با فرق دیگر بدست داده بخصوص به شناخت اسلام و اهل سنت و جماعت از دریچه دیگر و بالنتیجه به اسلام شناسی بطور کلی کمک می کند و موجب وصول به نقطه نظرها و اساسهای علمی و فکری دیگری غیر از آنچه رایج است می گردد.
۴ـ هر گاه موقعی در یک زمانی و مکانی توفیق تحقق به این آرزو حاصل گردد که پایه یک نوع نقد تحقیقی علمی نسبت به تمام منابع و مآخذ کلیه فرق اسلامی ریخته شود برای چنین منظوری مسلما تحقیق علمی درباره شیعه هم از نظر مفاد وهم از نظر صور فکری تصورات و ملاکات زیادی به دست می دهد.
۵ـ گر چه افکار و علوم شیعی بر اساس و بنیان فکری دیگری، سیر دیگری غیر از سیر نظیر آن در مغرب زمین نموده ولی باز در هر بخشی از بخشهای علوم مشابه جلوات علمی زیادی موازی با حتی نظیر افکار غربی مشاهده می گردد. استخراج این نتایج مقایسه آن با نتایج علمی و فکری غربی، بحث از اساس و علل پیدایش هر یک از طرفی به علوم غربی ملاک علمی مقایسه تازه ئی می دهد و از طرف دیگر به مسلمانان امکان بیشتری برای آشنائی به طرز فکری غربی و حتی نقاط پیوندی با آن می بخشد.
۶ـ فحص و کشف تمام این حقایق بر اساس تحقیق صحیح علمی و نیز مشخص نمودن پاره ئی از اصول و مبادی ایکه شیعیان بعنوان اصول عقلی استخراج و یا پایه گذاری کرده اند می تواند زمینه برای جنبشی حیاتی از درون خود اسلام و بدون دخالت عواملی که با روح فکری و علمی اسلامی مغایرت دارد آماده سازد تا از طرفی نیروی اصیل اسلامی حیات مجدد یابد و از طرفی دیگر خواسته های دینی انسان های با علاقه، مناسب زمان و پیشرفت بشر جوابی قانع کننده بدست آورد.
پس از ذکر اجمال این دلایل، شاید طرح یک مسئله در سنت شرق و غرب و بیان حل آن از طرف دانشمندان غربی و شرقی لااقل بتواند عملا پاره ئی از ادله مزبور را روشن سازد.
منظور طرح یک مسئله حقوقی و اخلاقی مبتلا به می باشد ... یعنی تنافی وظایف و یا بعبارت دیگر تنافی مواردی که در آن وظیفه ئی در مقابل وظیفه دیگر و بمثال مکتب اخلاقی ارزشها در مقابل هم قرار گیرند یعنی ارزش اخلاقی متعارضا در مقابل ارزش اخلاقی دیگری واقع شده باشد. برای روشن شدن محل نزاع در مسئله مورد نظر قبلا توجه دادن به فرق بین فضیلت و وظیفه و ارزش اخلاقی ضروری است.
هرگاه وقوع عملی اخلاقی از عامل بطور تصادفی نبوده معلول اراده ئی باشد که برای ایجاد نوع چنین عمل تربیت شده است در این صورت آن حالت ارادی را فضیلت و به لسان اخلاقی اسلامی آن حالت نفسانی را فضیلت گویند.
این طرز دید اخلاقی مکاتب یونانی و مکاتب اخلاقی اسلامی است در چنین فضائل مثلا فضیلت شجاعت عفت تا مادامیکه صفت نفسانی به حساب می آیند تنافی و تزاحمی نیست و از بحث ما خارج است اما خود عمل از لحاظ لزوم صدور یا ترک آن از انسان وظیفه نام دارد. در بین مکاتب اخلاقی اروپائی قول به وظایف اخلاقی منتسب به کانت می باشد. تزاحم و تعارض در بین وظایف متصور و مورد بحث است در جنب فضیلت و وظیفه یک جلوه اخلاقی دیگری هم هست که ارزش نام دارد و آن نقص امر اخلاقی من حیث هو یعنی صرف نظر از حالت نفسانی عامل صرف نظر از لزوم انجام یا ترک آن از طرف انسانی این را باش ارزش می گویند مثلا نفس بدی را می گویند ارزش منفی، نفس شجاعت ، نفس عفت و غیره این طرز دیده اخلاقی و این نامگذاری به پایه گذاران مکتب ارزشها مارک چل و نیکلای هافمن منتسب می باشد در بین این ارزشها نیز تضاد متصور و مورد نزاع است. حال، پس از بیان این مقدمه اصل مسئله باین صورت مطرح است که هرگاه در موردی دو وظیفه یا دو ارزش اخلاقی یا حقوقی بطوری در مقابل یکدیگر قرار گرفته باشند که عامل فقط قادر به انجام یکی از آندو بوده و ناگزیر بترک دیگری است در چنین صورتی عامل مذکور بعلت ترک وظیفه دوم یا زیر پا نهادن ارزش دوم که ناگزیر است مقصر محسوب می گردد و باید مورد ملامت و احیانا مجازات واقع گردد، یا راه حلی برای آن متصور است؟
یونانیان و حتی علمای مسیحی از ملل گذشته چنین تضادی را به تضاد امر اخلاقی و غیر اخلاقی یعنی تضاد اعمال ستوده باهوا ها برگردانیده قائل به تضاد و تزاحمی بین دوامر اخلاقی نبوده اند و یا لااقل راه حلی برای آن پیشنهاد نکرده اند، کانت در کتاب متافیزیک اخلاق خود این مسئله را مطرح می کند و به این دلیل امکان هر تضاد و حتی دو وظیفه اخلاقی را درست نمی داند که به عقیده وی وظیفه عبارت از یک اصل و قاعده عقلی است، وظیفه عبارتست از قاعده عقلی و تضاد و تزاحم دو قاعده عقلی، بطوریکه در زمان واحد هر دو ضرورت اجرائی داشته باشند متصور نیست. چون عقل دو قاعده عقلی متضاد را در خودش نمی پذیرد. چون در چنین صورتی دیگر هر یک از آندو نمی توانند قاعده عقلی باشند، اگر هر دو باشند بنابراین تزاحمی که بین وظایف مشاهده می شود در واقع ناشی از تعارض بین ادله آنها است و پس از نفحص عقلی کاتب می گوید، خواهیم دید که دلیل یکی از آندو وظیفه در مقابل دلیل دیگری قدرت کافی برای ایجاد وظیفه ندارد. یعنی برای خلق قاعده عملی ندارد و از این رو اصلا آن دلیل دلیل نیست، باقول به طبقه بندی ادله، ادله وظایف، حل مشکل را کانت اینطور پیشنهاد می کند که هر گاه دو دلیل از این ادله متعارض یکدیگر گردند. عقل عملی نمی گوید که باید تکلیف قوی تر قدرت خود را حفظ کند بلکه می گوید دلیل قوی تر است که میدان را نگه می دارد.
بنابراین، نتیجه این راه حل اینست که اصلا دو وظیفه متوجه عامل نگشته تا اینکه با ترک یکی مقصر واقع گردد ولی این راه حل فقط با طرز اندیشه کانت و نظام فکری وی تناسب دارد که تمام وظایف را چون قواعدی به عقل عملی بر می گرداند و از نظری وی ایجاد و قاعده متضاد در نظام کلی وظایف امکان ندارد. ولی این حل در مورد مکاتبی که وظایف به صورت قاعده ناشی از عقل عملی نمی بیند و یا لااقل مقننی برتر از نیروی فرد مثل اجتماع یا نیروی مقننه الهی و بشری قائلند مورد استعمال ندارد. نیکلای هافمن یکی از پایه گذاران مکتب ارزشهای اخلاقی تضاد و تزاحم ارزش اخلاقی را با ارزش اخلاقی دیگر جزء مشکلات متافیزیکی اخلاق بحساب می آورد و برای حل آن ارزشها را از لحاظ قوت و ضعف به مدارجی درجه بندی می کند و می گوید: در چنین موردی باید فرد عامل بر طبق حسی که از ارزشهای اخلاقی دارد ارزش قوی تر را انجام دهد و از ارزش ضعیف تر چشم به پوشد، ولی بلافاصله اعتراف می کند که در چنین صورتی فرد عامل یک ارزش اخلاقی را ولو ارزش ضعیفتر باشد پایمال نموده و اخلاقا مقصر محسوب می شود و این امر که انسان در چنین حالتی در هر حال تقصیر کار خواهد بود می گوید، بمنزله سرنوشت انسان است. این راه البته مبنی بر فکر و اندیشه مسیحیت است در مورد گناه فطری که خواه یا ناخواه انسان گناهکار است.
من می خواستم در مقابل این ادله ئی که کانت و علمای اروپائی آورده اند طرز زیبائی را که ما از علمای اسلام بخصوص از مجتهدان شیعی و بخصوص از شیخ مرتضی اعلی الله مقامه می شود از آن استفاده کرد در حل این مشکل، می خواستم عرض کنم سر و ته آن را بهم آورده و می گویم: با این دلایلی که تا کنون ذکر شده، دانشگاه کلن در آلمان از چندین سال قبل باین طرف با پشتیبانی مقامات مسئول دانشگاه مرکز تحقیقات علوم و عقاید شیعی در آلمان تأسیس کرده و تا کنون بالغ بر ۸۰۰۰ جلد کتاب شیعی، از فقهی، اصولی، کلامی، مراثی ... هر چه هست در موسسه ئی که قبل از آن حتی یک کتاب شیعی هم وجود نداشت جمع آوری کرده از یکسال پیش که این جناب توفیق گزارش این امر را در کنگره خاورشناسان آلمان حاصل نموده تا کنون مراتبا از طرف دانشگاههای دیگر مکاتباتی با دانشگاه می شود مبنی بر سئوالاتی در امور شیعی و یا دانشجویان و کسانی از آنجا می آیند با این کتب کار می کنند و الان کتب و رساله های متعددی در امور شیعی در جریان است.
پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۳:۴۴