سخنی چند درباره نقابت سادات و برنامه کار نقیب
دکتر سید حسین مدرسی طباطبائی
این مقاله، در شماره 10 و 11 مجله آینده ـ به سردبیری ایرج افشار ـ در زمستان 1358 منتشر شده است. از آنجا که این مقاله، حاوی نکات ارزنده‌ای درباره تاریخ نقابت سادات است و گزارشی هرچند مختصر اما مفید از برنامه کار نقیب و اموری که بدو واگذار میشده است ارائه کرده است، در این بخش عرضه می‌شود تا مورد استفاده محققین قرار گیرد.
فصل و وصل، بخشی است که برای ارائه مقالات گوناگون در زمینه تاریخ و فرهنگ اسلام و ایران، در کاتبان ایجاد شده است، و سعی دارد مقالات ارزشمندی را که عمدتا به دلیل قدمت چاپ، اکنون در دسترس محققان نیست در اختیارشان قرار دهد.
سعی شده است هیچگونه دخل و تصرفی در متن، و ساختار مقاله، انجام نشود و آنچه عرضه می‌شود عین متن منتشر شده در مأخذ باشد، و تنها غلطهای آشکار مطبعی در این ارائه جدید، تصحیح شده‌اند، و نکات ویرایشی و رسم الخط مقاله بر اساس اصل منتشر شده در مأخذ است.
در تنظیمات اداری و دیوانی دستگاه خلافت اسلامی که تشکیلات حکومتی سلسله های مستقل ایرانی معاصر آن دوره نیز کم بیش بر اساس آن طرح ریزی شده بود جز سازمان های معمول و متداول که برای اداره امور کشور از آن گزیر نیست برخی مناصب ومقامات دیگر بر اساس احتیاجات وشرایط خاص جامعه مذهبی اسلامی پدید آمد که پیش از آن – با آن صورت و شکل – سابقه نداشت. مناصبی مانند امارت حاج ، حسبه ودیوان مظالم و اموری دیگر از فروع قضاء وجز آن را از این قبیل باید شمرد. نقابت سادات که موضوع سخن ماست نیز از آن جمله است.
به وجود آمدن این منصب جدید در تشکیلات اداری خلافت اسلامی مستند به علل و عوامل سیاسی واجتماعی متعددی است که هر یک به نحوی در پیدایش آن موثر ودخیل بوده است. می دانیم که بر اساس تعالیم اسلامی که هرگونه امتیاز نژادی وقبیله ای وخاندانی را به شدت طرد ونفی می کند – سادات وعلویان که نوادگان وفرزند زادگان پیامبر اکرم (ص) شمرده می شوند بر پایه این انتساب مجرد به هیچ وجه کوچکترین امتیازی با دیگر افراد جامعه اسلامی ندارند و نمی توانند داشته باشند.
لیکن نفوذ معنوی و روحانی وحرمت پیامبر اکرم (ص) در قلوب پیروان آیین اسلام در درجه اول، وبرداشت واجتهادی خاص در یکی دو مسأله فقهی – که در آغاز صورتی دیگر داشته ، ویا بنا به مصلحت سیاسی موقتی حکمی استثنائی در مرحله ای از تاریخ اسلام مجرا گردیده است .
به عنوان عامل درجه دو ، موجب گردید که به گذشت زمان « سادات » به شکلی در ترکیب جامعه اسلامی از دیگران مشخص شده و از احترامات و امتیازات ویژه ای برخوردار گردند.
این نکته از نظر سیاسی مشکلاتی بزرگ برای دستگاه خلافت به همراه داشت. چه علویان که خود را وارث شایسته مقام خلافت اسلامی می دانستند از هر فرصتی برای شوریدن بر نظام حاکم استفاده می کردند و به خاطر همین موقع اجتماعی استثنائی قیام ها ونهضت های آنان بیش از سایر موارد مشابه با تایید وپشتیبانی گروه های ناراضی همراه می گردید.
این کار موجب می شد که هم خود آنان در مواقع نارضایی های شخصی از دستگاه خلافت بی درنگ و بدون تأمل علیه آن به مبارزه برخیزند وهم ناراضیان دیگر برای استفاده از موقع اجتماعی آنان هر چند گاه در لباس پشتیبانی از یکی از ایشان به جنگ با خلفا بپردازند که موارد این هر دو را ابوالفرج اصفهانی در کتابی بزرگ با نام «مقاتل الطالبیین» به تفصیل گرد آورده است.
ایجاد منصبی با عنوان نقابت – با احترامات وتشریفات خاصی که برای عهده دار آن در تشکیلات خلافت منظور شده بود – از چند نظر بر نارضایی های علویان از نظام موجود اثر می نهاد. چه از یک سو نوعی حرمت داشتن وپاس نهادن آنان از جانب نظامی بود که تا این زمان همواره در تجاهل وجود ایشان وسرکوب ساختن آنان کوشا بود واین حرمت و پاسداری ، خشم و نارضایی علویان را به مقیاسی وسیع تسکین می بخشید. از جانب دیگر منصب نقابت به نوعی طرح ریزی شده بود که علویان در مواردی که کاری در دیوان داشتند از مراجعه به مأموران ومتصدیان دیوان بی نیاز بوده ومشکلات خود را در این موارد با نقیب درمیان نهند وبه وسیله او حل و فصل و رفع و رجوع کنند.
این نکته نخست از برخورد و مقابله مستقیم علویان با متصدیان مزبور که معمولا احترام لازم را نسبت به ایشان مبذول نمی داشته و دربسیاری موارد مهم ترین عامل قیام ها و نافرمانی های علویان بودند – جلوگیری کرده ، ودیگر موجب آن بود که مشکلات ایشان هر چه زودتر وسیله نقیب سامان پذیرد واین عامل مهم دیگر را نیز از میان بردارد.
خواه ناخواه در این زمینه اگر توقعاتی هم برآورده نمی شد به حساب غرض ورزی یا تکاهل وتساهل نقیب گذارده می شد و موجب می گردید که دشمنی ها و نارضایی ها که تاکنون مستقیماً متوجه دستگاه خلافت می شد تغییر جهت دهد و به شخص نقیب و حواشی و یاران او معطوف گردد. پس با دیدی دیگرموجب اختلاف وکشمکش میان خود علویان نیز بود که جز مسأله تغییر جهت نیروها ، از شأن وموقع اجتماعی آنان نیز به نحوی چشمگیر می کاست.
همچنین شاید برای طراحان منصب نقابت احتمال چشم داشت چند تن از سادات – که هر یک گروهی را پشت سر داشتند – به تصدی آن مقام و اختلافاتی که از این راه میان آنان ایجاد می گردید نیز مورد نظر بوده است. باز این سود را هم داشت که دستگاه خلافت از موقع وشخصیت و بزرگی نقیب برای درهم شکستن مسالمت آمیز فتنه ها و نافرمانی ها بهره می برد که مواردی از آن در کتاب های تاریخ ذکر شده است.
بنابراین می بینیم که طرح ایجاد منصبی دیوانی با عنوان «نقابت سادات» برای تشکیلات خلافت از نظر مصالح سیاسی و اجتماعی چه مایه مهم و سودمند و مقرون به صرفه بوده است.
آغاز پیدایش این منصب را چنین می نویسند که ابوالحسن یحیی – بن عمر از نوادگان زید بن علی بن الحسین (ع) در سال 250 در دوره خلافت مستعین به سبب شنیدن سخنی ناشایست از یکی از متصدیان دیوان – که از ترکان بود – تاب تحمل نیاورده و در کوفه قیام نمود و پس از نبرد و مقاومتی دلیرانه به دست سپاه محمد بن عبدالله بن طاهر – ذوالیمینین کشته شد.[1]
پس از این ماجرا برادر زاده او حسین بن احمد المحدث که دانشمندی دانای به انساب سادات وعلویان بود[2] در سال 251 از حجاز به عراق آمد و از مستعین خواست شخصی خاص از سوی دیوان معین شود که هرگاه سادات مهمی دیوانی داشته باشند با او در میان نهند و از مراجعه به ترکان که آن هنگام بر تشکیلات خلافت چیره بوده و در برخوردها به رعایت شئون واحترامات اجتماعی افراد تقیدی نداشتند بی نیاز باشند تا وقایعی از آن قبیل پس از این روی ندهد.
مستعین این پیشنهاد را پسندید و پس از مشاوره با سادات که خود حسین بن احمد را شایسته عهده داری چنین کار می دانستند او را به نقابت علویان برگزید[3] و پس از این تا سالیانی دراز فرزندان و خویشان و نوادگان وی این منصب را عهده داری نمودند[4]
تاریخ تاسیس نقابت را در بیش تر کتابهای علم انساب از جمله عمدة الطالب[5[ به همین گونه یاد نموده اند و حتی در برخی مصادر[6] آن را به همین شکل از تاریخ طبری نقل کرده اند که با تفحص در نسخ چاپی تاریخ به چنین مطلبی برخورد نشد. لیکن در لباب الانساب بیهقی که از قدیم ترین ومعتبرترین مآخذ موجود علم انساب است – آغاز پیدایش نقابت را از دوره خلافت معتضد (279- 289 )دانسته[7] و در برخی نوشته های متاخر تأسیس آن را از ابداعات معز الدوله دیلمی، ونخستین نقیب را ابواحمد حسین بن موسی پدر شریف رضی و شریف مرتضی شمرده اند.[8] شاید به این اعتبار که برخی از سنن مذهبی دیگر نیز در دوره او پدیدار – یا دست کم رایج ومتداول – شده است. در برخی نوشته های دیگر نیز – گویا بر اساس استحسانی ذوقی نظر داده اند که نقابت سادات از نخستین ادوار حکومت اسلامی یعنی از دوران پیامبر اکرم (ص) وجود داشته است[9]. این وجه اخیر بدون تردید نادرست است.
منصب نقابت سادات از آغاز تأسیس تا پایان دوره خلافت عباسی جزء مشاغل دیوانی ثابت دستگاه خلافت اسلامی بود که پس از آن در تشکیلات خلافت عثمانی نیز عیناً راه یافت و تا پایان روزگار عثمانی یعنی تا نیمه نخستین قرن هجری حاضر نیز امتداد و استمرار داشت.[10]
در بررسی اجمالی تاریخ ایران در اواخر قرن سوم هجری و اوایل قرن چهارم به نام چند تن از نقیبان سادات در برخی بلاد ایران برخورد می کنیم هرچند گویا «نقابت» به شکل یک منصب جدید دیوانی که متصدی آن با فرمان پادشاه تعیین و تثبیت شود تا پیش از دوره آل بویه در تشکیلات حکومتی ایران راه نیافته بود. از این دوره به بعد تا حمله مغول نقابت سادات از مهم ترین مشاغل دیوانی و اجتماعی ایران شمرده می شد.
پس از حمله مغول از دوره هلاکو وغازان به بعد باز نام نقیبان سادات شهرهای مختلف ایران در متون و مصادر تاریبخی و جز آن هست و فرمان ها و احکام متعددی در واگذاری منصب نقابت سادات در دست داریم، لیکن پیداست که در این ادوار نام «نقیب» بیشتر عنوانی تشریفاتی بوده وبه هر حال جزء مناصب دیوانی به شمار نبوده است.
قسمتی از وظایفی که نقیب النقباء عهده داری می نمود در دوره صفوی به صدور واگذار گردید و می توان گفت که وظیفه صدارت در این دوره به نوعی جایگزین منصب ریاست نقباء در دوره های پیشین بود[11].
نقابت سادات در دوره آل بویه و سلجوقی که روزگار عظمت واعتبار و اهمیت آن بود به کسی واگذار می گردید که از محترم ترین و بزرگ ترین بیوت سادات علوی بوده و از نظر دانش و اخلاق و برازندگی ظاهری فوق العاده ممتاز می بود تا دیگران فضل و تقدم وی را بپذیرند از وی فرمانبری کنند. همچنان که در دستگاه خلافت بغداد بزرگانی چون شریف ابو احمد حسین بن موسی و دو فرزندش شریف رضی و شریف مرتضی و دیگر برگزیدگان آن بیت رفیع این مقام را تصدی می نمودند. گرچه بزرگانی چون سید رضی الدین بن طاوس با وجود اصرار بسیار خلفای عصر خود از پذیرفتن آن – از این رو که به هر حال مقامی دیوانی بود – خودداری و امتناع می کردند.[12]
نقیب النقباء همواره از طرف خلیفه یا سلطان نافذ فرمان کشور انتخاب می شد و «مثال»[13] نقابت به نام وی صادر می گردید. گاه نیز« مثال » از دیوان صدارت و وزیر خلیفه یا سلطان صدور می یافت.
نقباء بلاد معمولا وسیله نقیب النقباء هر منطقه – که فی المثل در بغداد یا ری یا مرو یا جای دیگر اقامت داشتند تعیین میشدند.[14]
نقابت منصبی بسیار بزرگ و رفیع بود [15]و نقباء در دربارهای حکومتی ایران احتراماتی خاص داشتند. شرف الدین مرتضی نقیب ری و آمل و عراق[16] با شاه غازی بر تخت نشستی وحکم فرموده بود به خزانه و داریخانه وجامه خانه و ولایت خویش که هر چه آن سید به خط خویش بر نویسد که مرا فلان چیز می باید، همه بدهند و خط او توقیع من شناسند [17]و سلاطین آل سلجوق ونظام الملک به وصلت با وی تقرب و تبرک نمودند[18] و خواجه نظام الملک دختر خود را به شفاعت بدو داد[19] و «علماء فریقین هر آدینه به سلام او رفتندی و از وی عطایا ستندی و سلطان در وقت انزوای او به سرای او رفت و نظام الملک با آن عظمت هر سال اند بار به سرای او رفتی.»[20]
ابوالحسن موسی بن احمد نقیب سادات علوی درقم و نواحی آن « در سنه 370 به حج رفت وملک عضد الدوله وتاج الدوله قدر او بشناختند و او را گرامی داشتند. و چون حج خانه خدا بگزارد. در ماه ربیع الاخر سنه احدی وسبعین وثلثمائة به قم رسید و مردم قم به قدوم او بشارت نمودند و شادی افزودند و بر سر کوچه ها و محلت ها آذین ها بستند و صاحب الجلیل کافی الکفات ابوالقاسم اسماعیل بن عباد بدو نامه نبشت و او را به معاودت از حج خانه خدای تعالی و مراجعت با شهر و منزل خود تهنیت کرد[21]».
در دربارهای خلافت ، در جلوس ها و سلام های رسمی از نظر مراتب و احترامات و تشریفات مقام نقیب سادات بر تمامی بزرگان مقدم بود و نقیب پیش از همه رجال حتی صدر اعظم و شیخ الاسلام به حضور خلیفه می آمد[22]. ابن بطوطه در ذیل سخن از تربت مقدس امیرالمومنین (ع) در نجف اشرف می نویسد : « نقیب اشراف (سادات) در نزد پادشاه عراق مقامی بلند دارد و در سفرها تشریفات خاصی که برای امراء بزرگ مرسوم است در حق او مرعی می دارند ، علم ها و طبل ها با او به راه می اندازند و بر در خانه او هر صبح و شام طبل خانه فرو می کوبند. فرمانروایی شهر با نقیب سادات است».[23]
نقباء از جانب دستگاه های حکومتی جوایز وعطایایی خاص داشتند[24]. سید شمس الدین محمد نقیب یزد [25]از دیوان یزد و نائین و تبریز و قم و کاشان و ابرقوه و جز آن چندین هزار دینار ادرار داشت[26]. و فهرست موقوفات او و پدرش که در کتاب جامع الخیرات مندرج است گویای میزان توانگری اوست. در ترکه سید نقیب ذوالفخرین ابوالحسین علی بن مطهر نقیب قم و ری چهارصد من خوضه مفرد (مروارید) بیرون آمد[27]. ورثه امیرشرف شاه جعفری [28]زر و جواهر به کلیه قسمت کردند واملاک به قرعه[29].
نکته مهم و جالب توجه دیگر در باب نقابت آن که به خاطر موقع اجتماعی منحصر به فرد و استثنایی نقیب – که اساس آن چنان که گذشت چیزی جز نفوذ معنوی و حرمت پیامبر اکرم در قلوب نبود – همواره کارهای مهم و حساس و پر مخاطره که مجال دخالت هیچ یک از متصدیان دیوان و رجال اجتماعی در آن نبود با استمداد از نقباء سادات حل و فصل می گردید.[30]
پادشاهان در جنگ ها به هنگام احساس خطر یا به هر جهت دیگری که مصالحه و سازش را ایجاب می کرد و راهی برای فتح باب دوستی بر جای نمانده بود ، و در مواردی از این قبیل ، آنان را به رسالت نزد حریف می فرستادند.[31] در آشوب ها و فتنه های اجتماعی که منجر به زد و خورد طوایف گوناگون مردم با یکدیگر می گردید به خصوص در منازعات شیعه و سنی، از احترام هر دو فرقه به نقیبان بهره برده و آنان را برای پایان بخشیدن به کشمکش می فرستادند که مواردی از آن در کتاب های تاریخ ثبت است.[32]

واما وظایفی که نقباء از جانب دیوان عهده دار انجام آن بودند:
در صبح الاعشی قلقشندی « الصنف الثانی من ارباب الوظایف – الدینیة ...» شرحی کوتاه در این باره هست [33] که بنابر مفاد آن فحص و بررسی انساب سادات و جلوگیری از تعدی فردی از آنان نسبت به سایر مردم جزء وظایف نقیب بوده است. فرید خراسان ابوالحسن علی بن زید بیهقی درپایان لباب الانساب فصلی برای ذکر آداب نقابت و شرایط وعلوم آن منعقد ساخته است.[34] در دستور الکاتب نخجوانی هم بندی[35] در وظایف نقیب آمده است. از مصادر و متون دیگر نیز جسته – گریخته مطالبی در این باره به دست می آید.
فرمان هایی که پادشاهان در واگذاردن این منصب به نقباء هر عصر صادر نموده اند و برخی از آنها در دست است از مهم ترین وموثق ترین منابع در این باب است. در مجموعه رسائل صابی چند فرمان نقابت هست که از جانب خلفا به انشای صابی صادر شده و از آن جمله است فرمان « المطیع لله » برای ابی احمد حسین بن موسی پدر شریف رضی و شریف مرتضی. در این سند تحقیق انساب سادات ومجازات مدعیان سیادت که نتوانند ادعای خود را اثبات کنند و همچنین مجازات سادات خطا کار به مقتضای عهده داری مقام نقابت بدو واگذار گردیده است. در همین فرمان به وی توصیه و سفارش شده که با سادات مهربان باشد و در مقام تخاطب با آنان به درشتی سخن نگوید و حرمت ایشان نگاه دارد.[36]
در فرمان هایی از جهان شاه و اوزون حسن و یعقوب بیک و الوندبیک آق قویونلو[37] در واگذاردن این منصب به برخی از سادات آن دوره نیز گفته شده که تحقیق انساب سادات به عهده نقیب است که امراء و صدور وزراء و حکام و قضات و متصدیان اعمال دیوانی باید آنان را در این امر یاری کنند و مجال دخالت دیگری ندهند. پرسش و قطع و فصل معاملات شرعی وعرفی سادات نیز بدیشان مفوض است. درهمین فرمانها نیز به نقباء توصیه می شود که در تعظیم و احترام سادات علی قدر مراتبهم بکوشند و حصه هر یک را از نذورات و موقوفات برسانند و حق النقابه خود را به دستور سابق برگیرند[38].
جامع ترین مطلبی که در این باب دیده شده شرحی است که در «الاحکام السلطانیه» ابوالحسن علی بن محمد ماوردی در گذشته 450 آمده که حدود وظایف و برنامه کار نقیب و اختیارات او را به صورت روشنی به دست می دهد. محصل نوشته ماوردی در این باب با تطبیق بر موضوع سخن - چنین است:
« نقابت بر دو گونه است : نقابت خاصه و نقابت عامه.
در نقابت خاصه نقیب تنها عهده دار انجام وظایف سرپرستی سادات است که در ذیل بیان می گردد و امر قضاء و اقامه حدود شرعی از آن جمله نیست. بنابراین لازم نیست نقیب به این معنی عالم به اصطلاح مجتهد در احکام شرعی بوده باشد. چنین است وظایف نقیب خاصه:
1) ضبط انساب سادات که فردی بیگانه داخل آنان نگردد و فردی از آنان جزء دیگران شمرده نشود.
2) حفظ و تشخیص سلسله های مختلف و ثبت نام افراد هر سلسله در دیوان انساب (جریده نسب) در ذیل سخن از سلسله خود ، تا خاندان ها به یکدیگر مخلوط نگردد که تشخیص هر یک از دیگری دشوار شود.
3) شناسایی موالید و متوفیات تا نسب مولود با عدم ثبت نام او از میان نرود و نسب متوفی را دیگری ادعا نکند.
4) وادار ساختن سادات به رعایت آداب اجتماعی در حدی که وقار و احترام آنان – با توجه به حرمت انتساب به پیامبر اکرم – در قلوب محفوظ ماند.
5) آنان را از اشتغال به کارها و حرفه های پست باز دارد تا مردم به نظر پستی در این گونه افراد طایفه ننگرند.
6) آنان را از ارتکاب گناهان و محرمات باز دارند. آنان باید بیش از دیگران به حفظ و احترام احکام و مقرراتی که منتسب به دودمان خود آنهاست پای بند باشند تا هدف بدگویی مردمان نگردند.
7) نگذارد سادات به خاطر رفعت وشرافت نسب بر مردمان دیگر برتری جویند که موجب دشمنی و نفرت افراد اجتماع نسبت بدانان شود.
8) در استیفاء حقوق ایشان و ستاندن آن از دیگران ، بدیشان یاری کند که ضعیف نباشد. همچنان که در ستاندن حقوق مردمان از آنان کوشا باشد تا حقی از مردم به وسیله ایشان ضایع نشود.
9) در ستاندن سهم ذوی القربی (خویشاوندان) که یکی از مصارف غنائم اسلامی است به نیابت ایشان آن را اخذ و بر اساس احکام شرعی میان ایشان تقسیم کند.
10) برای حفظ حریم اجتماعی از ازدواج دختران سادات با افرادی که هم شأن آنان نیستند جلوگیری کند.
11) خطاکاران آنان را در گناهانی که مستلزم حد شرعی نیست به راه درست وا دارد و پس از نصیحت و موعظه از خطای آنان درگذرد.
12)موقوفات مربوط بدانان را مواظبت کند که اصل موقوفات بر جای ماند و درآمد آن افزوده شود. در مورد وقف هایی که بر خصوص مستحقین از سادات است این گونه افراد را شناسایی کند و در سایر اوقافی که شرطی خاص در موقوف علیهم قید شده باشد واجدین شرایط را تشخیص دهد و بر تقسیم درآمد موقوفات در همه صور نظارت داشته باشد تا حقی از کسی پایمال و تضییع نگردد و به دیگری نرسد. در گرفتن در آمد موقوفات متصدیان امر را یاری کند.
در نقابت عامه نقیب جز این وظایف پاره ای امور دیگر را نیز که از وظایف قضات است به عهده دارد به شرح زیر:
1) اگر میان سادات کشمکشی روی دهد میان آنان به روش قضات حکم می کند و رفع خصومت می نماید.
2) بر اموال سادات یتیم مانند حاکم شرع ولایت دارد.
3) اگر یکی از سادات مرتکب گناهی شود که حد شرعی دارد او به جای حاکم شرع اقامه حد می کند.[39]
4) دختران سادات را که ولی معینی نداشته باشند یا اولیاء آنان از ازدواجشان جلوگیری کرده باشند نقیب عام به جای ولی به تزویج آنان اقدام می کند.
5) در مواردی که یکی از سادات به یکی از موجبات حجر (جنون و سفاهت و نظایر اینها) دچار شود نقیب مانند حاکم شرع حکم حجر بر او جاری کرده و او را از تصرف درمال خود باز خواهد گذاشت و پس از بهبود اختیار تصرف را بدو باز خواهد گردانید.
بنابراین نقیب عام – بر خلاف نقیب خاص – الزاماً باید در احکام شرعی مجتهد و صاحب نظر وعارف به احکام قضاء بوده و صلاحیت حکومت شرعی را دارا باشد تا حکم و قضاء وی ممضی و نافذ باشد[40].
ماوردی سپس به بیان حکم داوری قضات میان سادات پرداخته و فصلی در این باب آورده است.

یادداشتها

[1] . مقاتل الطابین . ابوالفرج اصفهانی : 410 – 421 چاپ نجف عمدة الطالب:273 چاپ دوم نجف (1381هـ).

[2] . عمدة الطالب : 274 همان چاپ / اعیان الشیعة 25: 77 . او را کتابی است در ثبت انساب علویان با نام «الغصون فی شجرة آل یاسین » (ذریعه 16: 58). وی در سال 260 درگذشته است (موارد الاتحاف 1 : 7 ).

[3] . شرف الاسباط قاسمی : 7/ عمدة الطالب : 274 / زهرة المقول ابن شدقم : 76 / مجله المرشد 4 : 418 به نقل ذریعه 16 : 58.

[4] . عمدةالطالب : 274 / موارد الاتحاف 1 : 6 و 2 : 89.

[5] . پاورقی شماره 3 دیده شود.

[6] . موارد الاتحاف 1 : 6 و 2 : 89 / مدینة الحسین او مختصر تاریخ کربلا: 92 (چاپ 1367 نجف) واز این ماخذ اخیر در جامع الانساب: 38.

[7] . برگ 167 عکس شماره 3137 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران از روی لباب الانساب نسخه 5740 آستان قدس رضوی.

[8] . عنوان الشرف فی وشی النجف ، شیخ محمد سماوی : 1 : 78.

« ورتب النقیب فی عهد المعز ابن بویه الدیلمی المنتهز

حین رأی الکثرة فی الاشرف وخاف الاختلاف فی الاطراف

فجعل القیب فی ما قد وری ایا الشریفین حسین الموسوی»

[9] . مدینة الحسین او تاریخ کربلا: 92 به نقل جامع الانساب : 38 -39.

[10] . موارد الاتحاف 1 : 6 / تاریخ التمدن الاسلامی ، جرجی زیدان 1 : 245.

[11] . به ضمیمه وظایف مربوط به موقوفات وشئون مذهبی دیگر.

[12] . ماجرای درخواست مستنصر به وسیله موید الدین قمی از سید مزبور در کشف المحجه خود او (ترجمه ،ص143).

[13] . تعبیر از لباب الانساب بیهقی درچند مورد. نیز تاریخ بیهق همو .

[14] . زهرة المقول ابن شدقم. 76.

[15] . صبح الاعشی : 4: 37 -38 چاپ 1332 مصر.

[16] . تاریخ بیهق : 114 / دیمتیه القعر 1 : 484 چاپ بیروت / فهرست منتجب الدین (اجازات بحار ، ص 10) النقص در موارد متعدد / لباب الانساب : 198 – 199 نسخه کتابخانه مدرسه سپهسالار تهران.

[17] . تاریخ طبرستان ابن اسفندیار 3 : 90 - 91 .

[18] . النقض : 229.

[19] . همان مأخذ : 280.

[20] . ایضا : 437.

[21] . کتاب قم، ترجمه : 220.

[22] . تاریخ التمدن الاسلامی ، جرجی زیدان : 245 / جامع الانساب : 41.

[23] . سفرنامه ابن بطوطه ؛ ترجمه 168.

[24] . تاریخ طبرستان ابن اسفندیار 3 : 119 / موارد مختلف عمدة الطالب از جمله ص 85 و 148.

[25] . فصول فخریه : 148 / عمدة الطالب : 244 / موارد الاتحاف 2: 207.

[26] . وقف نامه همو چاپ شده در فرهنگ ایران زمین ، ج 10 و یادگارهای یزد : ج 2.

[27] . النقض : 230 / تعلیقات دیوان قوامی رازی : 197 – 199.

[28] . النقض : 280.

[29] . همان ماخذ و همان جا.

[30] . ببینید اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهبا 46 : 286.

[31] .از باب نمونه ببینید تاریخ بیهقی: 673 – 674 / احسن التواریخ روملو 11 : 485 و 780 / حبیب السیر 4 : 106 و 108 و جز اینها.

[32] . از جمله فرستاده شدن ابو احمد عدنان فرزند شریف رضی نقیب وقت از جانب قائم بالله خلیفه عباسی برای حل و فصل منازعه شیعیان کرخ و سنیان بغداد به سال 443 (کامل ابن اثیر 8 : 59 / منتظم سبط بن جوزی 8: 189 / البدایة والنهایة ابن کثیر 12 : 62 / شذرات الذهب 3 : 270).

[33] .صبح الاعشی : 4 : 37 – 38 چاپ 1332 هـ . مصر.

[34] تعلیقات دیوان قوامی رازی : 239.

[35]. ص 195 / تاریخ آل جلایر : 138.

[36] .رسائل صابی . 234 – 235 چاپ مصر.

[37] مجموعه فرمان های ترکمانان قراقویونلو وآق قویونلو : اسناد شماره 7 و 11 و 19 و 26.

[38] .ببینید مجموعه مزبور : صفحات 42 و 43 و 66 و 86 و122 . چند فرمان دیگر نیز در این باب در مجلد اول کتاب تربت پاکان دیده می شود.

[39] . برای آن که در عین اجراء حد الهی، حرمت انتساب به پیامبر اکرم (ص) شکسته نشود زیرا سید خطا کار به دست بزرگ طایفه که به نوعی جانشین پیغمبر تلقی و محسوب می شود کیفر دیده است. نه دادگاه و دیوان معمولی جامعه اسلامی.

[40] . الاحکام السلطانیة : 82 – 86 - ( باب هشتم) و از آنجا دارالشرف المؤید لال محمد، نبهانی : 47 / الغدیر 4: 205 – 207 / شجره طیبه مقدمه : 21 – 23/ موارد الاتحاف 1 : 9 -11 / جامع الانساب : 42 – 43.

آینده – این مقاله محققانه را نویسنده سه سال پیش به خواهش من نوشت و فرصت چاپ آن پیش نیامد. بی تردید مطالب دیگری به دست ایشان آمده است که بصورت ذیل برین مقاله مرقوم خواهند داشت و فایدت آن را تتمیم خواهند بخشید.
آینده، شماره 10، دی و اسفند 1358، ص 754 - 765
جمعه ۳ اسفند ۱۳۸۶ ساعت ۸:۱۸